اگر بخواهیم ارزش را به زبان خیلی ساده تعریف کنیم، باید گفت ارزش هر چیزی است که برای ما مهم و مطلوب است و یا به عبارت دیگر، ارزش از باورها یا مطلوبهایی که برای انسان بسیار مهماند، تشکیل شده است.
ارزش آفرینی
منظور از ارزش آفرینی اضافه کردن چیزی به جهان است که قبل از این وجود نداشته و پدید آوردن آن موجب زندگی و کسب و کار آسانتری برای دیگران میشود. ارزشهای ما مسیر کلی زندگی ما، زمینههایی که میخواهیم در آنها قدم بگذاریم و مباحثی که میخواهیم دنبالشان کنیم را مشخص میکنند. هر انسانی در زندگی و کار خود مسیری را انتخاب میکند و در آن مسیر شروع به حرکت میکند. همیشه انتخابها، تصمیمها و اقدامات انسان در حوزههایِ مختلف زندگیاش بر اساس ارزشهایش تعیین میشود.
تعریف ارزش آفرینی دادن چیزی ارزشمند برای دریافت چیز دیگری است که برای شما ارزشمندتر است. این تعریف گسترده است و هزینه ها و منافع را در بر می گیرد. علاوه بر این، همانطور که بعداً توضیح خواهم داد، برای مالکان، مشتریان و کارمندان اعمال می شود.
آیا این فقط سودآوری نیست؟ ممکن است برای سهامداران مشاغل بزرگ باشد، اما برای مشاغل کوچک کمتر صادق است. سهامدار یک کسب و کار بزرگ ممکن است فقط به فکر سود باشد. این جزء سبد سرمایه گذاری آنهاست و تنها نقش آن افزایش ثروت آنهاست.
همهی انسانها ارزشهایی برای خود دارند که میتواند مثبت و سازنده، یا منفی و مخرب باشند. اگر این ارزشها به نفع خود انسان و اطرافیانش باشند، مفید و سازنده هستند، اما اگر فرد فقط منفعت خود را در نظر بگیرد، ارزشهایش مخرباند. بهعبارت دیگر اگر در یک جامعه، همه تلاش کنند تا کیفیت زندگی دیگران بهتر شود، در عمل جامعه رشد خواهد کرد؛ در این توصیف یکی از کلمات مهم، کلمهی دیگران است. کسی که فقط بهبود کیفیت زندگی خود را هدف قرار میدهد، راه سختی را پیش روی خود قرار میدهد؛ چنین شخصی مجبور میشود برای بهبود کیفیت زندگی خود، هزینهای مثل کم کردن کیفیت زندگی دیگران را پرداخت کند.
کسی هم که راضی به پرداخت چنین هزینهای در راستای بهبود کیفیت زندگیِ خود میشود، مسلما اولین چالشی که گریبانگیرش میشود، از دست دادن «ثبات و پایداری» است.
بهعنوان مثال شخصی را در نظر بگیرید که ارتباطات دولتی و خصوصی زیادی دارد و میتواند با دلالی و وصل کردن یک فرد به دیگری، و گرفتن بودجه برای سازمانهای مختلف، درآمد خوبی کسب کند؛ چنین شخصی درآمد خوبی دارد، ولی کسب وکار ندارد و کوچکترین تغییراتی مثل تغییر یک مدیر، تغییر دولت یا به هم خوردن یک رابطه، میتواند زمینهی کاری او را تحت تاثیر قرار دهد؛ دقیقا همینجا است که این شخص «ثبات و پایداری» خود را از دست میدهد. بههمین دلیل بین واژهی دلال و واژهی مدیر کسب و کار یا MBA، باید تفاوتهایی قائل شویم. باید توجه داشت که در اینجا واژهی دلال، به معنای واسطهگر نیست.
کسی که زندگی خود را صرف بهتر کردن کیفیت زندگی دیگران میکند، خودش هم زندگی بهتری را تجربه خواهد کرد. این فرد برای بخشی از تلاشی که صرف بهتر کردن زندگی دیگران میکند، درآمد به دست میآورد، که به آن «شغل» میگوییم، و از بخش دیگری از تلاشش، احساس خوبی بهدست میآورد که آن را «تفریح» مینامیم.
منظور ما از ارزش آفرینی در مدیریت کسب و کار، آفرینش «ارزش اقتصادی» است و منظور از ارزش اقتصادی، هر نوع بهبود در کیفیت زندگی دیگران است که دیگران حاضرند برای آن پول پرداخت کنند. البته در مدیریت، منظور از ارزش اقتصادی، بیشتر مفهوم ارزش افزوده است.
ارزش افزوده به این معنا است که دیگران چقدر حاضر هستند بیشتر از مجموع هزینههایی که ما برای انجام دادن کارشان هزینه کردهایم، به ما پرداخت کنند. ذکر این نکته نیز الزامی است که اگر با فشار آوردن به مشتریها، آنها را مجبور به پرداخت بیشتر کنیم، ارزش افزوده به معنای واقعی ایجاد نشده و ناپایدار است.
پس ارزش و ارزشآفرینی بهمعنای واقعی آن، زمانی معنا پیدا میکند که تمام تلاشمان معطوف به این باشد که کیفیت زندگی دیگران بهتر شود، اگر چنین نباشد این ارزش منفی و مخرب است.
تهیه شده در گروه تولید محتوای هلدینگ کاسپین
بدون دیدگاه